شهاب لاهوتی :
یک غزل می خوانم.
شهریست
در دل ما ، پنهان ز دیده کور / بیحدّ و شور در شور ، شفّاف و نور در
نور
بوی
عبیر و عنبر ، پیچیده در هوایش / آهنگ دلکش نی ، بانگ رباب و تنبور
داروغه
اش ز مستی ، رقصان و دست افشان / می میدهد به مستان ، لبریز جذبه و شور
مفتی
شهر گشته است ، بیخود ز خویش و شیدا / عمّامه اش فکنده ، اندر سماع
این سور
زاهد به
عشق بازی ، با مهوشان خوشرو / عارف کشیده در بر ، اندام نازک حور
گشته
طبیب این شهر ، بیکار از مداوا / مطرب شده است و غرقست در بحر شور و
ماهور
از دولت
سر عشق ، معشوق رو نموده / مرده کفن دریده ، در عمق ظلمت گور
قربان
شاه شهرم ، آغوش بر گشوده / جا داده در بر خود ، حتی گدای رنجور
هشیار
باش کاین شهر ، در هر دلی مهیّاست / وارد شو در دل خویش ، فارغ شو از
ره دور
[سکوتی برقرار می گردد.
پس از مدّتی دانشجویان به غیر از ساسان سرخوش شروع به کف زدن می کنند.]
استاد :
بله ، از لحاظ عروض و قافیه
هیچ ایرادی نداشت. خوب بود ، بد نبود. [اندکی سکوت ، کتاب روبرویش را باز می کند و
ورق می زند] بسیار خوب حالا که همۀ دانشجویان خود را معرفی کردند بهتر است که آرام
آرام درس را آغاز کنیم. چون به هر حال ترمهای دانشگاه کوتاه است و دروس ادبیات
مفصّل. این ساعت گلستان سعدی داریم. دانشجویان عزیز حتماً در جلسۀ آینده کتاب
گلستان سعدی به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی را تهیه کنند و همراه داشته باشند. همانطور
که می دانید گلستان سعدی هشت باب دارد که به نظر بسیاری اشاره ای است به هشت در
بهشت. ما به جز باب عشق و مستی و شور همۀ بابهای دیگر گلستان را تا جایی که فرصت
باشد بررسی خواهیم کرد. [دانشجویان نگاهی به یکدیگر می اندازند. شهاب لاهوتی با
تعجب سرش را بالا می آورد و به گوشه ای خیره می شود.] از ادامه مطلب دیدن فرمایید...
|